#دختر_آبشار_پارت_8
اوپس ،یادم رفت بابام میتونه ذهنو بخونه ،
من :- اخه ..
بابا:- حرف نزن ، خودت میدونی حتی اگه این پایان نامه رو کامل نکنی هم بازم باید یه
اسبو رام کنی ! یادت که نرفته؟
من:- نه.
گندش بزنن ، خوب همینطور که میدونین هر جایی یه اداب و رسوم داره ! حالا ماله ما
اینه که برای اینکه شجاعتمونو ثابت کنیم و بتونیم مرد بشیم باید یه اسبو رام کنیم
بابا:- اگه میخوای این کارو نکنی یه شرط داره !
همینطور که کیکی رو که روی میز بود داشتم میخوردم گفتم:- چه شرطی ؟
با حرفی که بابام زد کل کیکو تف کردم بیرون
نیوشا
پوکیدم از خنده المیرا به دیوار تکیه زده بود و از سرو صورتش مدفوع پرنده چکه
میکرد .
من با خنده گفتم :- چه ...چه بلایی خخخ سرت اومده؟
romangram.com | @romangram_com