#دختر_آبشار_پارت_21
یه کش و قوسی به بدنم دادمو از تخت اومدم پایین و رفتم بیرون ،داشتم از پله میومدم
پایین که چشم به یه سایه خورد یعنی دزده؟!
دور و ورمو نگاه کردمو و یه گلدون گرفتم دستم و اروم بهش نزدیک شدم و زدم تو
سرش یه اخ گفتو افتاد ! رفتم برقو روشن کردم تا صورتشو دیدم خندم گرفت
چشماشو بسته بودو زبونش اومده بود بیرون ولی صبر کن ببینم این قیافش چرا
اینقدر اشناس ؟! یکم فکر کردم تمام اتفاقای دیروز یادم اومد ، اینم همون اترینه فکر
کنم( ارتین) وایییی نکنه چیزیش بشه ؟
نبضشو هل هلی گرفتم و دیدم نمیزنه چیکار کنم؟
اها ! دستاشو گرفتمو انداختم رو دوشم و رفتم طرف انباری ! اوف چقدر سنگینه ؟
داشتم از پله های انباری پایین میرفتم که از رو دوشم سر خوردو رفت
بیچاره جنازشم باید زجر بکشه دیدم از پله ها با صورت داره میره پایین ! اگه یکم دیگه
صبر کنم صورتش میره قاتی باقالیا
دویدم که بگیرمش تا دولا میشدم که بگیرمش این هی یه پله میرفت پایین
تا بالاخره پله ها تموم شد پاهاشو گرفتمو بردمش طرف کمد و درشو باز کردمو
اونو گذاشتم توی کمد و درشو به زور بستم تا اومدم قدم بردارم دوباره در باز
romangram.com | @romangram_com