#دختر_آبشار_پارت_13
من :- ام خب اسب
.
دستگاه :- بوق بازم اشتباهه ، تا الان دو تا دروغ گفتی اگه سوال سومم اشتباه بگی تو
مجازات میشی سوال سوم ؛ ایا حاضری جونتو واسه کسی بدی ؟ حتی در اینده !
بعد یکم مکث گفتم :- نه .
دستگاه :- بوق اشتباهه تو به سه سوالم جواب دروغ دادی چون حاضر نبودی
غرورتو بشکنی ! پس برو به استبل شماره سیزده دقت کن تو تا زمانی که اسب استبل
شماره سیزده رو رام نکنی نمیتونی برگردی پیش خانوادت
با شونه هایی افتاده و ذهنی درگیر به سمت استبل شماره سیزده رفتم یعنی من به
خاطرکی حاضر میشم جونمو بدم ؟ با چیزی که دیدم از فکر اومدم بیرون
با چیزی که دیدم از فکر اومدم بیرون
یه در که عدد سیزده روش خودنمایی میکرد ، دستمو بردم طرف دستگیره در و بازش
کرد ، به محض اینکه درو باز کردم سوز سردی اومد منم خودمو بغل کردمو رفتم داخل ؛
چیزی رو که میدیدم باور نمیکردم
اسبای بالدار وحشی
خدای من حالا چیکار کنم ؟طنابی که به شلوارم وصل بودو گرفتم و یواش رفتم پشت یه
romangram.com | @romangram_com