#دلتنگ_پارت_66


با خشم نگاهش کردم و سوار شدم

اونم سوار شد و حرکت کرد سمت جایی که شهاب هست

از مدرسم گذشتم فقط واسه اینکه بفهمم جون ما چرا در خطره؟!خدایا خودت رحم کن

یکم بعد رسیدیم به بیمارستان

در ماشینو باز کردم که پیاده شم،متوجه شدم راننده هم داشت پیاده میشد

دستم روی دستگیره از حرکت ایستاد

من_شما نمیخواد بیاید..خودم میرم

_اما آقا گیر میدن

من_نمیده

وپیاده شدم

از در ورودی داخل شدم و رفتم سمت منشی

من_سلام..ببخشید با دکتر منصوری کار داشتم

به صفحه کامپیوتر نگاهی انداخت وگفت_الان توی اتاقشون هستن صبرکنید بهشون خبر بدم

وگوشی رو برداشت و تماس رو برقرار کرد

_خسته نباشید آقای دکتر..یه خانمی باهاتون کارداشتن..بفرستمشون توی اتاقتون؟

_.....

_بله چشم

تلفنو قطع کردو روبهم گفت_گفتن که یکم کار دارن فقط چند دقیقه میتونید

سرتکون دادم

من_ممنون..اتاقشون کجاست؟

romangram.com | @romangram_com