#درگیرت_شدم_پارت_99

که شامل دوربین، خودکاره کوچیکی که هم تفنگه و انگشتر که باهاش
میتونم به صورت پنهانی عکس بگیرمو بهم بده و خرید لباس برای
مهمونی خیلی بهونه خوبی بود.
با رسیدن به پاساژ از تاکسی پیاده شدمو به سمت مغازه لوازم ارایشی
که بردیا هم اونجا بود رفتم.
بین راه به مهمونی ای که هومن ترتیب داده برای هفته بعد فکر کردم.
هومن وقتی فهمید اون چهارتا از طرف شاهین اومده بودن یه مهمونی
به مناسبت رسمی کردن نامزدیه سهرابو نازلی ترتیب داد و همه ی کَله
گنده هارو از جمله شاهینو پدرام رو دعوت کرد.هومن فقط چون میخواست یه درس عبرتی به شاهین بده که هنوز
نمیدونم چیکار میخواد بکنه، این مهمونیرو ترتیب داد وگرنه نیازی
نبود سهرابو نازلی نامزدیشونو به طور رسمی اعلام کنن.
افکارمو پس زدمو با قدم های محکم وارد فروشگاهی که سازمان
بهم گفته بود شدم ، چشم چرخوندم اطراف و روی اجناس دستی کشیدم
واقعا فروشگاه شیکی بود
نفس عمیقی کشیدم که با سرفه ی فروشنده سر برگردوندم طرفش
با دیدن بردیا تو قالب فروشنده
یه لحظه خندم گرفت،
فکر کن مامور دولت بیاد لوازم ارایشی بفروشه.

romangram.com | @romangram_com