#درگیرت_شدم_پارت_72

نازلی از اینه ماشین نگاهم کردو پوزخند زدو روشو برگردوند.
یه چشم غره رفتمو گفتم: کج شدی.
نازلی چرخید سمتم. اول با تعجب ولی بعد که فهمید منظورم از کج
شدن پوزخندش بود با حرص سرشو برگردوند.
والا هرکی با مهنا در افتاد ور افتاد.
از همین پشت به سهراب نگاه کردم.در کنار قد بلندو چهارشونه بودنش خیلی خوشتیپه. یه پیراهن استین
بلند سورمه ای پوشیده بود که استیناشو تا زده بود و این جذابیتشو
بیشتر میکرد، با یه شلواره لی.
این نازلی هم خدایی خوشگله اما خب زیادی چس کلاس میزاره.
یه ارایش تقریبا غلیظ با مانتوی سرمه ای و شلوارو شال سفید.
با سهراب ست کرده بود.
با صدای سهراب از فکر اینکه کی خوشگله من من من من در اومدم:/
از ماشین پیاده شدیمو شونه به شونه هم به سمت هومن اینا که وایساده
بودن و غرق صحبت بودن رفتیم.
دو نفره دیگه هم کنارشون وایساده بودند که اونارو نمیشناختم.
حتما با اینا میخواست معامله کنه دیگه.
وقتی رسیدیم بعد از سلام کردن هومن بهم گفت: پرهام کو؟ من بهش
گفته بودم اون تورو بیاره نه سهراب.

romangram.com | @romangram_com