#درگیرت_شدم_پارت_31

فهمیدیه اخرشو یه جورایی با داد گفت.
_اره باو، نمیخواد الکی داد بزنی.
بعد به گوشم اشاره کردم و شمرده شمرده ادامه دادم: چون این
.
گو ِش
اونم با یه اخم که فکر کنم شلوارمو باید عوض کنم رفت.
منم به سمت کمد دیواری رفتم تا ببینم توش چیزی هس یا نه.
درشو که باز کردم خدایی دهنم کف کرد.
انواع و اقسام لباس با رنگای مختلف.
یعنی اینا مال منن؟!
حالا چه باشن چه نباشن معلومه نو هستن، پس چرا من استفاده نکنم؟!
چون پاییزه و هوا کمی سرده، برای همین از بینشون یه هودیه سبز
لجنی با یه شلوار قد نوده مشکی برداشتم. شا ِل خودمم چون مشکی
بود، شال دیگه ای برنداشتم.بعد از تعویض لباسام با مانتوی کوتاه و شلوار لیم توی حموم به سمت
میز توالت رفتم.
توقع داشتم وقتی کشوشو باز میکردم با انواع لوازم آرایشی روبه رو
بشم، اما از شانس خوبم هیچی نبود، دریغ از یه رژ.
بدبختای خسیس چی میشد اینم پر میکردید؟!

romangram.com | @romangram_com