#درگیرت_شدم_پارت_120
6صبح.الان فقط به یه حموم نیاز داشتم.
لباس برداشتمو با بی حالی به حموم رفتم.
ابو باز کردمو زیر دوش وایسادم.
زیر دوش حالمو بهتر میکرد نسبت به وان.
چشمامو بستم. اولین چیزی که جلوی چشمم اومد دوتا گوی ابی بود.
الان داره چیکار میکنه؟!
هه! حتما منتظره همه بیدار شن تا بهشون قضیرو بگه.
یا شایدم نه.
دیگه مغزم کشش نداره.
اب سردو کمی بیشتر باز کردم.
اب سرد قرمزی چشمامو بیحالیمو کمتر میکرد.
بعد اینکه حالم بهتر شد لباسامو پوشیدمو از حموم اومدم بیرون.حوصله نداشتم موهامو خشک کنم برای همین حولرو روی موهام
انداختمو پشتشو دور موهام که تا وسطای کمرم میومدن پیچوندم.
جلوی اینه رفتمو به خودم نگاه کردم.
کاره درستی کردم که گفتم بهش؟!
دیگه حالم داره از این سوالایی که از خودم میپرسم به هم میخوره.
من نگران مردن نبودم. فقط چون عملیات به هم میخورد و همه ی
زحماته سرهنگو بردیا به باد میرفت به شدت اعصابمو خورد میکرد.
romangram.com | @romangram_com