رمان درگیرت شدم

#درگیرت_شدم_پارت_117

پرهام تک خنده ای کردو خیلی غیرمنتظره گفت: تو کی هستی؟
جا خوردم!
با همون تعجبم گفتم: وا! مثل اینکه الزایمر گرفتی پس دوباره میگم، من
نوش...وسط حرفم پریدو اینبار با جدیت و شمرده شمرده گفت: گفتم.... تو.....
کی..... هستی؟
منم مثل خودش با جدیت گفتم: نمیفهمم چی میگی! نوشینم دیگه. تکرار
کن نوووشیییین.
_واسه من یکی فیلم بازی نکن. خودم توی این مدت حواسم بهت بوده،
حتی میدونم که...
مکث کردو ادامه داد: جناب بردیا صادقیرو میشناسی دیگه.
حتی هر اتفاقی اینجا میفته از یه طریقی بهش میگی. پس بهتره راستشو
بگی در غیر این صورت به هومن میگم.
وای خدای من!!! من که خیلی احتیاط کرده بودم پس این چجوری
فهمیده؟؟؟؟
زبونم قفل کرده بودو نمیدونستم چی بهش بگم.
_من منتظرم سوالمو جواب بدی.
اروم گفتم: هیچکدوم از حرفاتو نمیفهمم.بلند شدو اومد نزدیکم.
توی صورتم یکم خم شد که منم با کمی ترس سرمو عقب کشیدم.

romangram.com | @romangram_com