#دردسر_پارت_192

که صدای نگار میخکوبم کرد

نگار-جدیدا بدون خبر میری بیرون

-رفتم برای باران کادو بخرم

نگار-میتونستی خبر بدی نه؟

-مشغول اشپزی بودی

نگار-پول از کجا اوردی؟

-از..از..پس اندازم برداشتم

نگار-تو خیلی غلط کردی..میگفتی بهت میدادم

-برش میگردونم چند روز دیگه حقوقمو میگیرم

نگار-دفعه اخرت باشه به اون پولا دست زدی..چی خریدی حالا؟

-بعدا نشونت میدم غذا حاضر شد ؟

نگار-اره برو لباسات رو عوض کن و بیا

سری تکون دادم و به سمت اتاق رفتم و‌درو باز کردم..مانتوی کادو پیچ شده رو زیر تخت گذاشتم و مانتومو در اوردم که صدای گوشیم بلند شد

یه اس ام اس بود از طرف اقای خسروی

نوشته شده بود که فردا حتما برم پیشش که تسویه حساب کنم..جوابشو ندادم و با همون شلوار جین و تاپ اومدم به سمت اشپز خونه برم که باز صدای تلفنم بلند شد..این دفعه زنگ زده بود جوابشو دادم


romangram.com | @romangram_com