#دردسر_پارت_169

بیمارستان خلوت بود و با دیدن وضعیتم زود دکتر اومد بالا سرم

با دیدن وضعیت پاهام سری تکون داد و به سهراب نگاه کرد

-همراه بیمار بیرون لطفا .

سهراب نمیخواست خارج بشه.خیره شد به من و بعدم دکتر .

زود راهشو کج کرد و رفت بیرون .

با ترس خیره شدم به دکتر .

-خب دخترم .اروم باش .نفس عمیق بکش که اروم بشی

اعصابم خورد بود .غریدم

-دکتر کارتو بکن زایمان که نمیکنم.

یه سرنگ کشید بیرون و محتوای شیشه و کشید داخلش و فرو کرد تو بدنم .

زیاد نگذشت که سر شدن و توی بدنم حس کردم .

مشغول به کارش شد



هنوز دردو احساس میکردم

مثل سوزن زدن های ریز


romangram.com | @romangram_com