#دردسر_پارت_14

پاهام رو روی هم انداختم و گفتم

-خب اون خره کی بود ؟چی بود ؟

نگار که انگار داغ دلش تازه شده بود با حالت زار گفت

-تو پارکینگ زدم به موتورش وآآآی انگار زدم به خانوادش . یه جور پسرم پسرم میکرد انگار خودش موتورو زاییده

بعدشم فهمیدم لامصب مدیر فروش جدیده .از وقتی رسید به همچی حس داشت . میز کارش پسرش بود لیوانش باباش بود صندلیش زنش بود اصلا این یه تخته و نصفش کم بود . داشتم براش توضیح میدادم کارای شرکتو هی میگفت نمیدونم یه قاتل چجوری شده مسئول فروش . یه جانی . تو باید بری تقاص پسرمو پس بدی .

باران کچلم کرد . کچـــــل ...



دوباره ول شد رو زمین و نق نق میکرد .

پاشدم رفتم براش غذا و آب اوردم و گذاشتم جلوش

-نگار بیا بخور

با دیدن غذا تعجب کردو گفت

-از این کارا نمیکردی .توام پولت تموم شده مهربون شدی؟

چپ چپ نگاش کردم و گفتم

-نـــــه بابا .حدیث داریم هرکس به حیوان گرسنه ای اب و نان بده از بهشتیان خواهد بود

نگار بدونه مکث لیوان اب رو ریخت روم و گفت


romangram.com | @romangram_com