#دردسر_پارت_130

رسول -ساکت شو سهراب

سهراب-اوه داداش بزرگه ی مهربونم رو ببین . موهاتو مامان خرگوشی نبسته عصبی شدی؟

دلم میخواست با صدای بلند بزنم زیر خنده ولی نمیشد رسلو کمکم کرد وایسم

-ممنون

رسول-خواهش میکنم

و با حرص دنبال سهراب رفت..ای خدا خودت کمکم کن تا بتونم از دست این دوتا آرامش داشته باشم آمــــیـــن و لنگان لنگان به راهم ادامه دادم.........



(نگار)



خیره به ظرف ماکارانی روبروم شدم

رویا تا گردن تو ظرف بود

یه تیکه تو دهنم گذاشتم و مشغول خوردن بودم که دیدم رویا وحشیانه سس رو از بغلم چنگ زد و انگار بلد نبود ازش استفاده کنه

بالا پایینش میکرد و این باعث شد بریزه رو من .

جیغی زدم و گفتم

-رویـــــا .


romangram.com | @romangram_com