#دردسر_پارت_126
-خطا رفت ..
-دلم نیومد بزنم
این افکار دیوونم میکرد
فکر نیاوش .اینکه کجا رفت الان چیزی داره واسه خوردن ؟
زندس ؟مردس؟
دستمالی جلوی روم قرار گرفت
از پسر تشکر کردم و چشمام رو پاک کردم .
نباید به این احساس قدیمی دامن میزدم تا باز شروع بشه .
دوباره سعی کردم چشمام رو ببندم
چقدر روزای سختی بود .
نبوده نیاوش همرو نابود کرد .
بیشتر از همه منو ...
(باران)
وقتی رسیدیم خونه داشتم میمردم از خواب یه راست رفتم سمت تختمو ولو شدم روش اخیش چه لذتی داره ..
romangram.com | @romangram_com