#درنده_ولارینال_پارت_73
پن چاپلوسانه گفت :
- نه قربان ... نتونستیم پیداش کنیم . هیچ جا .. و باور کنین همه توانمون رو به کار گرفتیم .
سانتور مغرورانه و سرد به پن خیره و شد و گفت :
- همه توان شما پن ها در حد پیدا کردن خورشید توی آسمون وسط ظهره .
آدریان رو به سانتور کرد :
- و نهایت توان شما سانتور ها ؟
سانتور سر گرداند :
- سرورم ... یک سانتور نه سانتور ها ... در حد پیدا کردن کم نور ترین ستاره در یک شب ابری ...
آدریان اخم کرد :
- حاشیه نرو نیران ... آیدن رو پیدا کردی ؟
- چشم قربان . همونطور که این پن اشاره کرد
پن با لحن عصبی و معترضانه ای کلام نیران را قطع کرد :
- اسم من سپتاست ؛ سانتور ...
اما با دیدن چهره در هم رفته آدریان به شدت خم شد :
- من رو ببخشین قربان .
romangram.com | @romangram_com