#در_تمنای_توام_پارت_182
نکیسا سرش را تکان داد و گفت:حق با شماست بابا.من ندیدمش چون همیشه بود اما الان که نیست و مثله یه غریبه اس آتیش می گیرم.
شکوفه با ذوق و اشکی که در چشمانش می درخشید گفت:
-قربونت برم که بلاخره دل تو هم لرزید.
نکیسا با لبخند گفت:فکر کنم دیگه داشتین برام نگران می شدین نه؟
شکوفه خندید و گفت:پیر شدی پسر نباید نگرانت باشم؟
ساسان گفت:آلما کجاس؟
شکوفه جواب داد:رفت بیرون.می خواست بره با بیتا انتخاب واحد.
ساسان گفت:همین که اومد تو یه فرصت مناسب بگو.دو روز دیگه پروازه نمی شه این قضیه رو هوا بمونه.
شکوفه سرش را تکان داد و گفت:حتما بهش می گم.
ساسان نگاهی به نکیسا انداخت و گفت:هنوز مرخصی تو تموم نشده بری سرکار؟
نکیسا بلند شد و گفت:امروز روز آخره.
ساسان سرش را تکان داد وزیر لب گفت:امان از دست شماها.
نکیسا لبخند زد و از در بیرون رفت در حالی که حس می کرد چقدر قلبش سبک شده....
*************
-به خدا تو روانی هستی، تو این گرما منو کشوندی دانشگاه حالام که باید تو صف وایسیم تا کی یکی از سیستما خالی بشه بریم پشتش انتخاب واحد کنیم.
آلما با لبخند گفت:اینقد غر نزن بیتا...بابا الان یکیش خالی میشه دیگه...
بیتا چشم غره ایی به او رفت و گفت:حداقل تا اینجا معطلیم بگو سفرت چطور بود؟
آلما با لبخند گفت:همشو بگم؟
بیتا چشمش را لوچ کرد و ادایش را درآورد و گفت:مسخره!
آلما برای آنکه اطرافیان صدایشان را نشنوند با صدای آرامی همه چیز را تعریف کرد.حتی آن ب*و*سه هایی که هر دو را بی تاب می کرد.بیتا با حیرت گفت:
-یعنی تا اینجاها پیش رفته؟
آلما تکه اش را به دیوار داد و گفت:نتونستم مقاوت کنم.
-انگار هر دوتون نتونستین خصوصا اون...می خوای چیکار کنی؟
-خسته شدم بیتا.معلوم نیست می خواد چیکار کنه؟ رفتاراش یه جوریه.
-یه جوریه چیه؟ خنگ عاشقت شده اما انگار ازت می ترسه.
آلما با دست موهایی که از زیر مقنعه اش بیرون آمده بود را داخل فرستاد و گفت:
-اما چیزی نمی گه....
بیتا با جدیت گفت:آلما این بار درست تصمیم بگیر.اون یه بار ازت خواستگاری کرد اما خیلی راحت هم تورو رد کرد.حالا نوبت توئه.بزار یکم دنبالت بیاد.این جناب سرگرد
انگار عاشق دست نیافتنی هاس تا اونایی که راحت تو دسترسشن.
romangram.com | @romangram_com