#در_تعقیب_شیطان_پارت_188


- پاتریک من خسته شدم میخوام به زندگی عادیم برگردم.

آروم دستاش رو گذاش کنار گوشم و سرم رو تو دستاش گرفت و گفت آروم باش پریسا . می دونم سخته می دونم داغونی اما باید تا تهش بریم این انتخاب خودته باید تا ته این دنیای کثافت بریم فقط تو می تونی آزادم کنی فقط تو می تونی منو از شر این جادو ها آزاد کنی. کمکم کن. مطمئنم که می تونی.

آره من باید انجامش میدادم باید تک تک دشمنا رو می کشتم این راهش بود.

- پریسا من یه راحی پیدا کردم برای نابودی منابع انرژی ای که داره به اون گور انرژی ارسال می کنه. فقط باید ازش مطمئن بشم باید فردا بریم سراغ منابع ارسال انرژی.

- اوهوم. من خیلی خستم بریم خونه خوابم میاد.

****************

لعنت به همه چیز اوضاع بد جوری قمر در عقربه. اون یه دختره اون الان باید کنار دوستاش می بود و از زندگیش لذت می برد. نه اینکه کنار من شکست خورده لعنتی می بود و جادو یاد می گرفت. لعنت بهت شیطان لعنت بهت. تو زندگی خیلی ها رو تباه کردی. قول دادی تا آخر دنیا تک تک ما رو از راه به در کنی؟ باشه. بچرخ تا بچرخیم. درسته که نمی تونم نابودت کنم اما دستت رو از این دنیا کوتاه می کنم حالا می بینی.

پریسا یه دختر معمولیه اون نمی تونه این همه درد رو حمل کنه. آره نمی تونه. درسته استعداد زیادی توی یاد گرفتن جادو داره اما نباید تو این دنیا باشه اون جاش الان باید پیش دوستش باشه. شایدم پیش عشقش...

چرا قلبم اینجور شد؟ یعنی اون نمی تونه یه عشق داشته باشه؟ چرا می تونه. همه که مثل تو یه عمر خودشون رو توی یه دخمه ی تاریک مفقود نمی کنند. مردم زدنگی می کنن نه اینکه مثل تو خودت رو محکوم به نابودی کردی. آره سرنوشتم شاید نابود شدن باشه اما تموم سعیم رو می کنم تا از فرصت باقی مونده نهایت استفاده رو ببرم.

- پاتریک؟

به طرف صدا برگشتم چقد توی لباس دخترونه زیبا می شد. پریسا بود که ازاتاق خوابش بیرون اومده بود.


romangram.com | @romangram_com