#در_تعقیب_شیطان_پارت_163
- جانم؟
تو خودت تک تک جسد ها رو دفن کردی مگه نه؟
- هه خاطراتم رو دیدی مگه نه؟
- آره!!
در حالی که بغض گلوم رو گرفته بود گفتم: چطور این همه درد رو تحمل میکنی؟ چطور تونستی همه رو با دستای خودت دفن کنی؟ چرا این کار رو کردی؟
حس می کردم بغض گلوی پاتریک رو گرفته با شونه های افتاده پاکت سیگارش رو از جیبش در آورد و یکی از سیگارا رو روشن کرد اولین پک رو زد و دود رو فرو برد دود رو از دهانش ها کرد و بیرون داد و گفت:
پریسا تو هیچی نمی دونی.
- بگو تا بدونم .
- وقتی آدم مصیبت زیادی رو ببینه قلبش سنگ میشه دیگه رحمی تو قلبش به وجود نمیاد. می دونی من اون روز همه چیزمو باختم درسته جنگ رو بردم اما به قیمت قربانی شدن هزاران نفر. من لایق معاون فرمانده کل نبودم. اون موقع بچه بودم درسته با استراتژی من پیروز شدیم اما خیلی از دوستانم قربانی شدند. من خودم رو مجازات کردم خودم رو محکوم کردم به دفن کردن تک تک کشته شده ها ده روز تمام بدون هیچ استراحتی گور کندم و تک تکشون رو دفن کردم من باید برای بی لیاقتیم مجازات بشم. من قهرمان جنگ شدم اما به قیمت زندگی هزاران جادوگر سفید.
سیگارش رو به لبش نزدیک کرد و باز ازش کام گرفت. سیگار رو از لبش فاصله داد و گفت من دیگه هرگز فرماندهی ارتشی رو قبول نمی کنم.
با حرفش دود سیگار از دهنش خارج شد و ادامه داد: من برای همین توی جادوگر پنج ستاره متوقف شدم چون نمی خواستم با ده ستاره شدن فرماندهی لشکری رو بهم بدن من بهونه کردم که چون سازمان رو تاسیس کردم نمیتونم ده ستاره بشم چو باید از امکانات مدرسه برای جمع آوری اطلاعات استفاده کنم. اما حقیقتش یه چیز دیگه بود اگه ده ستاره می شدم قدرتم خیلی بیشتر بود و می تونستم سازمان رو به اوج برسونم اما نخواستم نخواستم فرمانده باشم.
- پاتریک خودت بهتر از من می دونی که جنگ جنگه تو جنگ که حلوا خیرات نمی کنن!!! تو جنگ باید بکشی و کشته بشی. تلفات جنگی هم وجود داره کدوم جنگی رو دیدی که توش کسی کشته نشه؟ مهم اینه تو با فرماندهیت نجات دادی و جنگ رو بردی می دونستی اگه این جنگ رو ببازی تموم جادو گرا قلع و قمع می شدن. پس با قربانی شدن هزاران نفر جون میلیون ها نفر رو نجات دادی.
romangram.com | @romangram_com