#در_تعقیب_شیطان_پارت_158


- مهارت های حسگریم؟

- آره تو تونستی اون امواج رو قبل ازهرکسی با چشم معمولیت ببینی. در حالی که من نتونستم. پس تو این قدرت رو داری که با چشمات انرژی رو تجزیه کنی. در طول مسیر تمریناتی بهت میدم که بتونی این قدرت رو کنترل کنی. پریسا ما نباید بذاریم که ملفیسنت دوباره احیا بشه. اگه احیا بشه فاجعه ای بدتر نه هزاران برابر بدتر از 7 سال پیش رخ میده. زمین به جهنمی تبیل میشه که از 400 سال پیش تا حالا کسی چنین جهنمی ندیده. تو دیدی که ملفیسنت چجوری آدم می کشه حتی با وجود اینکه جسم نداشت تونست اون جنگ هفت سال پیش رو اداره کنه و هزاران نفر رو کشت خواهرم رو کشت مادرم رو کشت ساسان رو به اون روز انداخت شهرام رو کشت .

- تو شهرام رو می شناسی؟

- آره شهرام شاگرد قلعه بود. یک سال قبل اومدنت به قلعه اون وارد مدرسه جادوگری شد لرد ملفیسنت اون رو به بدترین شکل ممکن کشت چون به اسراری دست پیدا کرده بود که هویتش رو افشا می کرد.

- منظورت از هویت چیه؟

- اینکه چرا بعد از مرگش هنوز می تونه در این دنیا دخل و تصرف کنه. اون یک روحه پریسا و علنا نمی تونه چیزی از این دنیا رو لمس کنه اما نمی دونم چطور می تونه به این راحتی آدم بکشه. شهرام اینو متوجه شده بود اما هرگزنتونست به ما بگه چون قبلش به بدترین شکل ممکن کشته شد. چشم راستش از حدقه در اومده بود و روی بدنش نوشته بود چه زیباست مرگ در آغوش شیطان.

- خب من باید چیکار کنم.

-اینکه منو همراهی کنی تا منبع این انرژی ها رو یا منحرف کنیم یا نابودش کنیم نباید بذاریم تا انرژی به اون گور منتقل بشه.

- باشه من هستم.بعد از اینکه پریسا آماده شد حرکت کردیم اول باید جریان انرژی این بعد رو قطع می کردم. نمی دونستم چیکار باید کرد اولین باری بود که به یه همچین چیزی بر خورد کرده بودم. همینطور که راه می رفتیم نگاهی به داخل کتاب قدیمی انداختم شاید چیزی درموردش داشته باشه.

بعد از ده دقیقه گشتن و ورق زدن کتاب به مطلبی بر خورد کردم.

جادوی احیای اجساد:


romangram.com | @romangram_com