#در_تعقیب_شیطان_پارت_124
- خبر خاصی نیست صبحانه خوردی؟
- آره و آماده هستم تا تمرین رو شروع کنم.
- خوبه خیلی خوبه پس آماده ای دیگه؟
- لحن صحبتش یه جوری بود نمی دونستم چه حسیه که داره تو وجودم رخنه می کنه.
با تردید گفتم: آره آماده ام.
- خب دنبالم بیا تو محوطه بیرون که تمرین رو شروع کنیم.
با کمی تردید به دنبال پاتریک به راه افتادم. پام رو که از در بیرون گذاشتم خودم رو در برابر یک دشت کاملا پوشیده از علف های بلند و سبز دیدم باد سرد و مطبوعی می وزید خورشید نورانی که توی آسمون تاریک این دنیا می درخشید و خیلی دور به نظر می رسید.
پاتریک: اولین تمرینت اینه که تمرکز کنی و قدرتمند ترین جادویی که می تونی رو انجام بدی با این کار انرژیت ته می کشه اما برای اینکه بتونی به تمرینت ادامه بدی من به وسیله ی جادوی درمانی انرژیت رو بهت بر می گردونم.
شروع کردم به تمرکز کردن باید بهترین جادوم رو اجرا می کردم.
پاتریک: باید به گونه ای تمرکز کنی که وقتی به اطرافت نگاه می کنی تموم اتفاقاتی که درحال رخ دادنه رو ببینی یا صداشون رو بشنوی.
- این تمرین چه فایده ای داره؟ چرا باید تا این سطح تمرکز کنم؟
romangram.com | @romangram_com