#شما_در_دو_صدم_ثانیه_عاشق_میشوید_پارت_37
اوه مرسی آقا ، پس داره می بینه و رو نمیکنه . می بینه برای پذیرایی ازش از دل و جون مایه می زارم . با لبخند من تو صدم ثانیه حالت چهره اش تغییر میکنه ولی بلند شدن داداش اول از همه از سر میز شام بیشتر جلب توجه میکنه .توجیه ش اینه
- دست همگی درد نکنه ، میرم یه تلفن کاری بزنم با اجازه همگی
به وسعت دیدم دنبالش کردم داره دروغ میگه هیچ موقعه ساعت یازده شب تلفن کاری نداشت یه درد دیگه اش بود . درست بالای پله ها رو پاگرد یه چرخ کوچیک میزنه نگاه سردشو ریخت رو تمام سیستم های عصبیم و یه تکون سر با افسوس . حالم بد شد ، غذا تا پشت گلوم برگشت ، رنگ نگام مات شد با اشکای پشت پلک ام ، همه چی پرید تمام حسهای خوبم همش با تکون سرش پرید .
دقایق رو یکی یکی شمردم تا داداش بعد از بیست و هفت دقیقه برگشت . با همون برخورد گرم و صمیمی اما با یه نگاه و لبخند تلخ برای من . دیگه نگام نکرد تا وقت شب بخیر هر شبش . دلم گرفت این حقم نبود من فقط کنجکاو بودم ، من تشنه تصاحب بودم ، عطش داشتم تا غرور ، بی تفاوتی نمیدونم هرچی که باعث میشد این مرد اینجوری جلوم جبهه میگیره رو بشکونم هرچند کیان مغرور نبود با برادرام خیلی گرم و دوستانه با بابا خیلی محترم . دستای بابارو گرم فشرد و بابت دعوتش تشکر کرد ، با نهایت ادب از مامان مینو تشکر کرد و حالا به هر دلیلی بود از مامان خواست بازم از اون پیراشکی های گوشت براش درست کنه و اما با من ... سرد و یخ مغرورو بی تفاوت نمیدونم اما شک ندارم خودش نبود برای برخورد با من یه نقاب دیگه به صورتش میزد انگاری منو نمی دید مث ...مث یه شی بی ارزش همین رفتارش بود که از من میخواست بهش ثابت کنم که نباید ارزش منو با معیار خودش بسنجه .
***
باز تو اتاقم با نور کم دیوار کوب با کلی فکر و خیال قشنگ با کلی دلخوری و سر شگستگی . برام شب خوبی بود اگه بی محلی های کیان ، دلخوری داداش یا " موفق باشی " منظور دار صدیقه رو فاکتور می گرفتم . درد دلش از این بود که امشب رو اصلا دورش نرفتم داداشم رو از تعارفهای بیخود بالا و پایین نکردم به جهنم که چی میگه به درک که با اون فضولی ذاتیش یه چیزی دستش اومده بی خیال نگاه بیخود و سر گردونش بین منو کیان که از ذات بدش تیرش از سمت کیان به سنگ میخورد مهم اینه که خودم دارم با شب خوشم ... با صدای در خودم رو جمع و جور میکنم .
- خوابیدی ؟
- نه داداش بیا تو.
درو بهم میرسونه اما نمی بنده . با نگاه تو چشام بهم نزدیک میشه کنار تخت یه نفره م براش جا باز میکنم . لبخند میزنم آروم مث چهره خودش
romangram.com | @romangram_com