#دنسر_پارت_66
-فردا ساعت 8 شب بیا جلوی هتل ... دنبالم.
-عالیه. حتماً میام. و... مرسی که امروز اومدی.
دوباره باهم دست دادیم و از دفترش خارج شدم. توی اولین فرصت باید یه ماشین بخرم که انقدر علاف این تاکسی ها نشم.
فردا شب فرا رسید و رأس ساعت 8 با تماس مسعود در حالی که یه شلوارک خیلی کوتاه و یه تاپ گشاد پوشیده بودم از هتل خارج شدم.
توی راه مسعود واسم از محیط کار و اینکه این کار کدوم خواننده ست و توقع چه چیزی داره گفت. که خیلی به نفعم شد کی اطلاعات کسب کردم که چه جور رقصی باید انجام بدم. یه اتاق نسبتاً بزرگ توی طبقه ی همکف یه ساختمون بود. صدای بلند موسیقی به گوش میرسید و آدمو به وجو میاورد. پشت سر مسعود داخل شدم. با صدای در و ظاهر شدن مسعود همه ی صدای ها خوابید و همه اومدن سمتش و بهش سلام کردن. یه جورایی همون خودشیرینیه خودمون بود. مسعود رو به جمع منو معرفی کرد و گفت:
romangram.com | @romangram_com