#دنسر_پارت_26


و گوشی رو گرفت سمتم. این محدثه کی از من عکس گرفته بود؟؟ به خودم توی آینه نگاه کردم. جا خوردم!! پوستم سفید تر شده بود و خبری از موهای مشکی روی صورتم نبود. ابروهامم بالاتر رفته بود و چشمامو درشت نشون میداد. محو تصریر متفاوت خودم توی آینه بودم که پری پرسید:

-چقد چشات خوشگله!! چه رنگیه؟!

-ممنون. راستش خودمم نمیدونم ولی مامانم میگفت این چشما تیله ایه.

-واا!! ینی چی؟!

-یعنی هر لباسی که بپوشم تم همون رنگ رو میگیره!!

-واای چه جالب!!

محدثه: بچه ها وقت نداریم. پری برو ببین بچه ها آماده ان؟؟ حوا تو هم برو پشت اون پرده هه و همه ی لباساتو در بیار.

-همه رو؟!!!!!

محدثه: بله همه رو.

ملحفه ای پرت کرد سمتم و گفت:

-اینم بپیچ دورت...

رفتم پشت پرده و تمام لباسامو در آوردم و ملحفه رو دورم پیچیدم. کلا به زور تا رون پام میرسید. روم نمیشد باهاش برم بیرون.

گفتم: محدثه جون؟؟ نمیشه با این نیام؟ خیلی بده آخه...


romangram.com | @romangram_com