#چشمانی_به_رنگ_عسل_پارت_160

- آره نوبت مامان کریمی ایه!

این را گفت و با ژستی زنانه ، شروع به در آوردن حرکات فهیمه خانم کرد . بعد هم با عشوه و ناز ادای راه رفتن الهام را در آورد، وای که چقدر صدای او را بامزه تقلید میکرد! چیزی نمانده بود که از خنده منفجر بشویم . پرونده ها را محکم به سینه چسباندم و گفتم :

- حالا دیگه نوبتی هم باشه، نوبت منه!

همگی نگاهی به جانبم انداختند و فرشاد جواب داد:

- خواهش می کنم نفرمایید خانم رها! شما بقدری متین و باوقارید که کوچکترین خطایی ازتون سر نمی زنه .

با سماجت گفتم :

- خواهش می کنم؛ اینجوری در حق من بی انصافی می شه!


romangram.com | @romangram_com