#بی_هوا_دلسپردم_پارت_49
مادرجون:بفرماييدشروع کنيد
آقاجون:بسم الله
همه شروع به غذاخوردن کرديم من طبق عادتم دولپي ميخوردم
مادرجون:آروم تربخورگلم ميپره سره گلوت
مامان:عادتشه انگاردنبالش کردن
يه قلوپ آب خوردم گفتم:کيفش به همينه
مامان سرشومتاسف تکون داد
بعده غذاباکمک مامان ظرفاروشستيم نذاشتيم مادرجون کاري کنه
مامان:کارت تموم شدميوه رو ببر
من:چشم
پيش دستي و باچاقو روبردم بعدم ميوه
مادرجون:دستت دردنکنه خسته نباشي
من:قربونت
نشستم کنارمادرجون و براخودم و خودش ميوه پوست کندم
يکي ميدادم مادرجون يکيم خودم ميخوردم
واي خداازوقتي اومديم آقاجون و باباداشتن درباره کارصحبت ميکنن خسته نشدن اينا
romangram.com | @romangram_com