#بی_هوا_دلسپردم_پارت_153


نيم خيزشدم و يه خميازه کشيدم گفتم:باشه ننه بروميام

مامان:صدباربهت گفتم بهم نگوننه

من خنديدم و گفتم:باشه ننه برو

يه نيشگون ريزي ازبازوم گرفت چشم غره دادورفت

اوف دستم سوراخ شد

بخاطراينکه اذيتش کنم اسمشم توگوشيم ذخيره کردم ننه جون

ازتخت اومدم پايين و رفتم سمت دسشويي کاراي لازم وانجام دادم بعدم رفتم توآشپزخونه همه سره ميزنشسته بودن

من:سلام

همه جوابمودادن رفتم نشستم سرميز

ايول سبزي پلوباماهي

همه شروع کردن به خوردن منم باميل زيادشروع کردم

انقدتندميخوردم که غذاسرگلوم گيرکرد

پشت هم سرفه مامان سريع يه ليوان دوغ بهم داد خوردم بهترشدم آخيش داشتم ميمردم

روهام:مگه مجبوري خواهرمن

بابا:دنبالت که نکردن

مامان:آخرخودتوخفه ميکني

romangram.com | @romangram_com