#بی_هوا_دلسپردم_پارت_149


ترسا:رهاکوفت بگيري ديرم شد

اين و گفت و بدون توجه به روهام رفت بالاسمت اتاقم

روهام:هردوتون خيلي بي ادبين!!

من:نظرلطفته

اين و گفتم و رفتم سمت دسشويي

عملياتوانجام دادم صورتمم شستم و اومدم بيرون رفتم سمت اتاقم که ديدم ترساباعجله کيفش و گرفته و داره ميره

من:کجاميري وايساصبحونه بخوريم ميرسونمت

ترسا:نه گلم نميشه باباي

من:حداقل وايساحاضرشم

بدون توجه به من رفت

دختره قدخوصبرميکردي

بي خيالش شدم و رفتم تواتاق تايه لباس بگيرم بپوشم ذليل شي ترساخيسم کرد

رفتم تواتاق يه تيشترت مشکي جذب بايه شلوارصورتي جذب خونگي پوشيدم موهاموبالاسرم بستم و رفتم توآشپزخونه

توآشپزخونه مامان بودداشت صبحونه حاضرميکرد

من:سلام صبح بخيرمامي

مامان:سلام به روي ماهت صبح توهم بخيرترسارفت؟

romangram.com | @romangram_com