#بی_هوا_دلسپردم_پارت_115


يه جايي روبرانشستن انتخاب کرديم و نشستيم

دايي رفت سفارش غذابده کسي جداسفارش نداد

صداي موبايلم دراومد ديدم شيواپيام داده بازش کردم:آجي قهري؟بخدامنظوري نداشتم اصلاغلط کردم فقط توقهرنکن

جوابشوندادم

اصلاحوصلشونداشتم

بزرگترامشغول صحبت بودن روهام و شروينم مشغول گوشيشون سامينم گاهي اوقات نگام ميکرد

شيواهم پشيمون بود

بالاخره دلش طاقت نياوردو جاش و بامامانم عوض کرد

زيرگوشم گفت:آجي توروخدااينطوري نکن

من:ببين شيواجون پشت سرم حرف الکي نزنين که من بي جنبم نه نيستم فقط بخاطرحرف تووسامين اين اتفاق انقدگنده شد طوري حرف زدين انگارمن مقصربودم

شيوا:ببشيدپي پي خولدم

بااين حرفش خندم گرفت

شيوا:مي بخسي منوتولوخدا

من لپشوکشيدم و گفتم:باشه

باشيوانشستيم کلي گفتيم خنديديم که گارسون اومد شام آورد

شام جوجه کباب بود

romangram.com | @romangram_com