#باران_بی_قرار_پارت_40
_ خداحافظ عزیزکم
_ بابا؟بابا...بابا؟
_ جانم؟چی شده؟
_ بوست نکردم
سوشاازته دل خندیدباراناماچ صداداری ازپشت تلفن برایش فرستادسوشاهم مثل باراناهمین کارراتکرارکردکلاله حسابی خنده اش گرفته بودولی خودراکنترل می کرد
_ خداحافظ باباجونم
_ خداحافظ بارانم
تلفن راکه قطع کردمحکم درآغوش کلاله فرورفت وگفت:
_ دیدی راضیش کردم بیاد؟
کلاله بینی اش رابه بینی کوچکش مالیدوگفت:
_دخترخودمی دیگه
ومحکم گونه اش رابوسید.
romangram.com | @romangram_com