#باران_بی_قرار_پارت_146


وچشمکی بهم زد.ازته دل خندیدم وتاآخرنسکافموخوردم.



* * *



الآن به طوردقیق یک ماه ویک روزوسه ساعته که منوپوریابه عقدهم دراومدیم،پوریامی خنده ودل من باهرخندش میلرزه وخیلی عجیب نیست که اونم نسبت به من همچین حسی روداره.باصدای قاضی دادگاه که همه روبه سکوت دعوت میکنه لبخندپهن رولباموجمع وجورمیکنم وبه متهم نگاه میکنم.ناخودآگاه اخمام میره توهم.این آدمی که توی چندمتری ماایستاده وخیلی باغرورصفت قاتلویدک میکشه همون مهرداده!همون مردی که زندگی مادرموبهم ریخت!همون کسی که عشق مادرموازش گرفت.همون کسی که پدرموازم گرفت،همون کسیه که پنجاهو پنج نفرشاکی داره که همه نظاره گراونن به جرمهای مختلف.ومن ازته دلم آرزومیکنم هیچوقت هیچ کس وهیچ چیزبین منو پوریافاصله نندازه.

صدای بغض دارمامان ناخودآگاه باعث میشه منم بغض کنم،پوریادستموفشارمیده بابودنش احساس امنیت میکنم.صدای وکیل مدافع اون قاتل بلندمیشه توضیحات ودفاعیتاش بی منطقه،صدای دخترایی که باگریه ازجنایتای اون حرف میزنن اشکمودرمیاره وبازگرمی دستای پوریاآرومم میکنه.رای قاضی مشخصه اون بایدبه سزای اعمالش برسه اون بایداعدام بشه.

اینجانب(اسم قاضی)درتاریخ...مورخه..حکم نهایی متهم مهردادراسخ فرزندمصطفی،متولد..اعلام می دارم.متهم نامبرده به دلیل ارتکاب جرم های بزرگ وکوچک من جمله دزدی،ضرب وشتم،زورگیری،آزارواذیت درمحافل عمومی وقتل به صدضربه شلاق ودرنهایت به اعدام محکوم میشود.ولی بدلیل بیماری روانی وی ازاعدام صرف نظرگردیده وبه حبس ابدمحکوم میشود.

وکیل متهم اعتراض میکنه،واردنیست.وماهمه خوشحالیم که یه عوضی به سزای اعمالش می رسه.اون یه بیماری روانی داره یه مشکل خیلی شدیدکه حضورشودرسطح جامعه خطرناک میکنه.یه جورروحیه انتقام جویانه داره وازدیگران وکسایی که بهش توجهی نکنن انتقام می گیره ازمادرعزیزم انتقام گرفت چون مامان بهش توجه نمی کردچون ازش بیزاربودوهمه سختی های زندگی مادرم تصادفی که باعث به کمارفتم مامان شد،تصادف بابا،همه اونانقشه مهردادیه که الان جزیه دیوونه روانی نیست.هممون یه لبخندرضایت رولبمونه ازمامان وبابای ناتنی ومهربونم گرفته تاپوریایی که تازه یک ماهه به خونواده ماپیوسته ومن چقدرافتخارمیکنم به همسرم.

پوریای من خیلی خاصه یه دونس ودنیامثل اون نداره،عاشقشم وتاابدمیمونم.مابه هم قول دادیم وسرقولمون هستیم ومن این درس عشق خالصانه وبی دلیلوازکلاله مادرم،دختری که تاابدپای عشقش مونده وهست یادگرفتم ونیمیشوهم ازسوشاپدرتنیم وراستینی که هنوزم باوجودمامان نفسوازیادش نبرده وپوریای خاص خودم آموختم

خوشبختانه رابطه من بامستانه وپویاکه همزمان باماعقدکردن عالیه،مامان آرامش خاصی پیداکرده،باباهم همینطور،بهاراباجدیت درس میخونه وهمه چیزامن وامانه...

ودرآخرداستان این شعروصف حال منوعشق خاص منه که تازه رسیدیم به نقطه شروع:

♥من تنهایک لحظه عاشقت شدم

لحظه ای که ازهفته هاگذشت وتمام نشد

همان افسانه بانوی سرخ پوش میان شاهنامه

romangram.com | @romangram_com