#آسای_من_(جلد_اول_و_دوم)_پارت_85

از درون داغ شده بودم قلبم داشت آتیش میگرفت .

خم شدمو مشتی از برف رو برداشتم و از زیر بافتم گزاشتم روی قلبم .

سردی برف باعث شد کمی از آتیش درونم کم بشه .

یکم که آروم شدم برگشتم سمت آسا و انگشت اشارمو سمتش گرفتم و گفتم :

- اولا تو به چه جرعتی با من اینجوری حرف زدی ؟؟

دوما از من پول گرفتی تا نقش دوست پسرمو بازی کنی پس هر چی که من میگم همون میشه ،

سوما مگه قبلا هم با من از این تجربه ها نداشتی ؟؟؟

چطور وقتی با من تو یه تخت بودی یادت نبود عشق داری ؟؟؟

چطوروقتی بهت میگفتم من دخترم بامن کاری نداشته باش یادت نبود عشق داری ؟؟

الان یهو عشق دار شدی؟؟؟

عشقت خبر داره قبل از اون ب*و*س*ی*د*ن سهله مرد شدنتو هم با من تجربه کردی؟ !!

+ لعنت بتو نورلانا لعنت بتو ، چند بار بگم من هیچ چیز یادم نمیاد .

من اصلا روحمم از اون شب لعنتی خبر نداره .

اگه جلوی اون اتفاق رو نتونستم بگیرم لاقل میتونم که از این به بعد به عشقم وفادار باشم؟؟؟

- خوب گوشاتو باز کن ببین من چی میگم :

مثل آدم بدون ادا درآوردن برمیگردی تو خونه تابلو بازی درنمیاری .

آسا وای بحالت دوباره این ادا های مزخرفو دربیاری کاری میکنم عشقته ،دوست دخترته یا هر کی که هست جنازشم پیدا نشه ...

یا چرا دستمو به خون آلوده کنم عکسارو براش،میفرستم تا ببینه عاشق کی شده .


romangram.com | @romangram_com