#آرامش_غربت_پارت_70
اومدم کنارش و مشغول آب کشیدن لیوانا شدم و گفتم:
ـ یعنی قبوله؟
فریبا جون ـ ببینم چی میشه!
با ذوق گونه اشو بوسیدم و گفتم:
ـ آ قربون فری جون خودم برم که اینقدر ماهه! قربون قد و بالاتون بشم...
فریبا جون با آرنجش سعی داشت منو از خودش دور کنه و گفت:
ـ بسه بسه، کم زبون بریز دختر! دخترم اینقدر جلف!
خندیدم و برای بار هزارم تشکر کردم و سام رو که هنوزم درگیر پریدن بود چندبار بوسیدم و گفتم:
ـ کارو بچسب!
سام ـ شسبیدم!
من ـ ای جووونم!
سام ـ ژیجــــرتووو!
با این حرفش من و سالار که تازه وارد سالن شده بود پقی زدیم زیر خنده! از من یاد گرفته بود!
romangram.com | @romangram_com