#آرامش_غربت_پارت_48

ـ زخم زبون نیست واقعیته!

ولی من فاصله رو حفظ کردم و گفتم:

ـ از آدمای کوته فکر خوشم نمیاد! چرا زود قضاوت می کنید؟

سالار ـ از نظرت چه قضاوتی راجع به دختری که میخواد خودکشی کنه و به طور اتفاقی میاد خونه ما درسته؟

پوزخندی زدم و تو یه لحظه تصمیم گرفتم راستشو بگم...نگاهی به مازیار انداختم...از نگاهم ترسید و چشاش برق زد...فکرمو خوند...با سر اشاره کرد که نگم...ولی من...

من ـ من دوست مازیارم...

با دادی که زدم کل خونه ساکت شد...

آرمین ـ یعنی...دوست دخترشی؟

من ـ نه...

سالار با شک پرسید :

ـ پس چی؟

درحالی که از فرط هیجان نفس نفس می زدم گفتم:

ـ من...


romangram.com | @romangram_com