#آرامش_غربت_پارت_167
ـ قول!
سام هم به تقلید از من دستشو آورد جلو و انگشت کوچیکه اشو تو انگشت من قفل کرد و بعد غش غش خندید!
سرمو آوردم نزدیک سرش و بینیمو چسبوندم رو بینیش و گفتم:
ـ عاشختم کوشولوی مــن!
با اون چشمای درشتش چندبار پلک زد و بعد لبخند زد! منم لبخندی زدم و زود دویدم رفتم حموم...از ترس اینکه سام بلایی سرخودش بیاره زود کارمو کردم و اومدم بیرون! ده دقیقه هم نشد! بعد سامو برداشتم و بردمش تو حموم...گذاشتمش رو یه صندلی کوچولو که تو حموم بود ، بعد یه تشت هم گذاشتم وسط دوش و پر از آبش کردم! سام هم هی دست میزد و با ذوق به من نگاه می کرد! پاچه های شلوارمو زده بودم بالا تا لباسم خیس نشه! یه بلوز گشاد هم پوشیده بودم که هی یه ورش میوفتاد و بازوهای لختم رو با سرشونه هام رو به نمایش می ذاشت...وقتی تشت پرشد سام رو گذاشتم تو وان و گذاشتم برای خودش بازی کنه! راستش می ترسیدم حمومش کنم بلد نبودم! دیگه ساعت 7 شده بود ، می دونستم الان آرمین میاد...
به در حموم تکیه داده بودم و سام روتماشا می کردم که صدای زنگ در رو شنیدم! سریع یه شال از کمدم برداشتم و انداختم رو سرم...اینقدر بلند بود که اون نصفه لخت بدنم رو هم بپوشونه!
درو باز کردم و آرمین در چهارچوب در نمایان شد! زیر لب سلامی کردم و اونم بعد از سلام و احوال پرسی گفت:
ـ حموم بودی؟ (نگاهشو دور تا دور سالن به گردش در آورد و گفت) سام کجاست؟!
من ـ رفتم حموم ، بعد سام رو هم بردم حموم داره آب بازی می کنه! ترسیدم حمومش کنم!
آرمین ـ خوب کردی! وایسا خودم الان میرم حمومش می کنم! فقط اگه زحمتی نیست یه چایی برام بریز خیلی خسته شدم!
باشه ای گفتم و رفتم سمت آشپزخونه و یه چایی خوش رنگ براش ریختم و گذاشتم رو میز تا بیاد بخوره! رفتم سمت حموم و به چهارچوب در تکیه دادم...وقتی آرمین متوجه من شد گفت:
ـ بیا تو!
romangram.com | @romangram_com