#آلا_پارت_93

جیغ زدم : مادر شدنت رو؟
سردار یکه خورده گفت : چی؟
- چی؟«با حرص و بغض گفتم»: تازه "چی" ؟ تو هیچی از دست ندادی سردار، من باختم، حقم نداری بیشتر از این....
سردار - دکتر چی گفته !؟
- برای تو مگه مهمه !؟ این قدر مهمه نبودنم برات عیانِ که دکتر میگه می خوام با مریضم تنها باشم، چون می دونه من باید خودم با دردم کنار بیام.
سردار گیج و آروم زمزمه کرد : دکتر چی گفته!؟
یه گوشه نگه داشتم و با حرص گفتم : گفت اینم روی تموم دردات بذار، مادر نمی تونی بشی چون با بالا رفتن ماه های بارداری و بزرگ شدن شکمت، ممکنه در حدی آسیب ببینی که دیگه نتونی راه بری...
با مشت زدم به شونه اش و گفتم : تقصیر توئه... برو از عذاب وجدان بمیر... ولی باز برو با اون زنه خوش گذرونی کن، برو با اون باش بعد بیا دق دلیاتو سر منه بدبخت خالی کن....
با حرص بیشتر و صدای دورگه گفتم : از اینکه برای تو شبیه زنگ تفریحم متنفرم، از این که زندگیم رو به باد دادی و داری با یه زن دیگه زندگی می کنی متنفرم، آه، آه، با حرص و بلند تر گفتم : آه! به تو سردار، به اون زن، از جفتتون متنفرم.
سردار با غصه نگام کرد و تکیه دادم و به بیرون نگاه کردم.... آدما از کنارمون رد می شدن، ماشین ها هم همین طور همه زندگی عادی داشتن، دنیاشون رنگی، اما دنیای من.... یه خاکستری تیره!
دلم می خواست جای تک تکشون بودم، دلم می خواست اصلا درخت بودم، یه پرنده بودم اصلا جوب کنار خیابون بودم اما این آلا نبودم. سردار آروم زمزمه کرد : آلا ، من ... من ...
با حرص گفتم : لطفا زر نزن، واقعا زر نزن خب ؟ من ... من ... فکر کردی من خرم؟ همه اون بیرون میگن اُاُاُ ... یارو چه شانس آورده پسره زد ترکوندش ولی الان باهاش زندگی می کنه.
رفته گرفتتش، فکر کردی من خرم تو منو گرفتی دهن بابات بسته بشه وگرنه زندگیت با اون عشقته، خونه بخر ماشین بخر جواهرات ردیف کن.
تو ... تو ...« با سر انگشت اشاره زدم به شونه اش و گفتم»: کَکتم نگزیده که من هیچ وقت نمی تونم طعم مادری رو بچشم چون میگی " به درک " خداروشکر پانی جونم رو دارم.
یه جور با ادا این اجمله رو گفتم که سردار با اعجاب نگام کرد و بعد عصبی با دندون قروچه گفتم : من می کارم با پانی برداشت می کنیم و بعد به حاج بابا میگم خب آلا که نمی تونست بزاد مجبور شدم برای ادامه ی نسل طباطبایی زرگر برم با یکی دیگه ازدواج کنم. حاجی هم که حساسه روی نسل و نسل کشی میگه آفرین پسرم ، شرعی عمل کردی.
سردار، کسی که اینجا باز خاک بر سر می مونه «محکم زدم تو سر خودم، شالم اومد جلو بر اثر ضربه و گفتم:»منم، من، منه خاک بر سر.
سردار مچ دستم رو گرفت و گفت : نکن.
دستم رو از توی دستش کشیدم بیرون و گفتم : ولم کن ... جلادِ توی پوست موش تویی ، اون خاک بر سر خاک بر سر توی جسم و درون، منم، حالا برو زنگ بزن بهش بگو بهونه رو پیدا کردم، توی قانون می گه اگه زن نتونه بچه بیاره ازدواج مجدد ممکنه.
باحرص جیغ زدم : زنگ بزن مژده بده!
سردار آروم گفت : آروم باش ... میدونم که ....
جیغ زدم و با چشم های گرد برزخی گفتم : لازم نکرده دل جویی کنی با لحن آرومت...« اداشو دراوردم»من ... من ...« باحرص گفتم:»تو هیچی نیستی! خودم رو خرد کردم به خاطر مردم اومدم تو خونه ی تو که با زن بازیت منو خرد کنی.
سردار شمرده و گفت : من، زن بازی، نمی کنم.
جیغ زدم : می کنی«در داشبورد رو باز کردم و جعبه رو برداشتم زنجیر رو در آوردم انداختم تو صورتش و گفتم:»این چیه ؟ برای سالگردتون گرفته بودی ؟ یا برای این که بیشتر نگهش داری؟ یا قهر کرده بود ؟
با حرص گفتم : دلم می خواد خفت کنم چون، من، من زنتم ولی حقم برای یکی دیگه است، این جا
«روی قلبم رو نشون دادم و گفتم»این جا داره می سوزه، داره آتیش می گیره، دیگه نه غرور دارم نه ظاهر نه سلامتی. همه رو به باد دادی. حداقل حرمتم رو نگه دار بی شعور.

@romangram_com