#آلا_پارت_79
سردار- حاجی فهمید ، خودم داشتم می اومدم ، تورو جدت برو بغل خواهرت بشین من برم ببین حاجی و این مرده چی میگن .
با اخم به سردار نگاه کردم و به طرف سلاله اشاره کرد و گفتم : شماها شخصیت آدمم ازش می گیرید «به طرف سلاله رفتم و نشستم و سلاله شاکی گفت»:آفرین خوب منو به شوهرت معرفی کردی ، شماره بگیری ؟ قرار بذاری ؟ دوست دخترش بشی ....
- اوووه ! من بسته گفتم!
سلاله - سردار نفهمید منظورتو !
- راست میگم دیگه ، تو همیشه راه صلحت مخ زنیِ.
سلاله - واسه تو بود .
- عزیزم نمی خوام به خاطر من حتی با این مردک یه فنجون چای بخوری ! سلاله سوء استفاده نکن .
سلاله- چی ؟!!! یعنی چی؟!
- از قیافه ات سوء استفاده نکن ، من غرور داشتم تو سوء استفاده می کنی !منو ببین درس عبرت خودت بکن ! طرف ماها ، آدمای عادی و مثبت کم میان ، اینو تو گوشت فرو کن ؛ به اون ماکانِ فرصت طلب اعتماد نکن ، پاشو بریم بالا سر اینا...
مارفتیم سر کار ، شیرین هم بعد چندی اومد یکی دو ساعتی گذشت ؛ نگران شدم ؛ چی شد؟! رفتن جلوی در حرف بزنند چرا دو ساعته طول کشیده نمیان !
دخترا رو به سلاله سپردم اومدم برم ، شیرین گفت :
- آلا کجا می ری
- برم جلوی در ، اینا چرا نمیان ؟! دلم شور افتاد ؛ دعوا نشه !
شیرین- نه آقام اهل دعوا نیست ؛ نرو جلوی در ، حرفا مردونه است .
- ای بابا شیرین در بیا از پوست دهه پنجاهی ، مردونه زنونه واسه تو مسجد که با چادر برزنتی جداشون می کنند« از در رفتم بیرون و زیر لبم به شیرین غرغر کردم از در دیدم که رجبی سوار ماشینش شدو رفت زیر لب گفتم»:
اِوا !اِوا ! چی شد! دفتر دستک منو جمع کردن اینا ؟!! با تعجب رفتم بیرون دیدم سردار و حاجی دارن تو ماشین باهم حرف می زنند ،رفتم جلو با تعجب گفتم .
- اون ... اون چرا رفت ؟! من کارت دعوتا رو پخش کردم ! حالا چطوری کارا رو کنسل کنم ؟
ملتماسه نگاه از حاج آقا گرفتم و به سر دار نگاه کردم و گفتم :من با بیست و هفت مانکن قرارداد بستم سردار !
سردار پرسشگرا نگام کرد و به حاج آقا نا امید نگاه کردم و گفتم :
- من حالا چی کار کنم؟
حاج آقا - برو پشت میزت بشین با خیال راحت حالا کارتو انجام بده ، بدون اینکه هیچ مردی مزاحمت بشه .
- کدوم میز ؟ میز آشپز خونه ؟!
حاج آقا - منظورم میز کارت تو دفترتِ.
- دفتر ؟!!
حاج آقا -برای یکسال اجاره کردیم ، در سال چند تا میخوای show بذاری؟ بیشتر از سه تا ؟ بیشتر از ده تا
@romangram_com