#آلا_پارت_72
-میگم کجا عوض کنم ؟
سردار شاکی نگام کرد و گفت : وسط ها.... نوچ ! بیا من ... من بر می گردم ...
- سردار ! میدونی که ما..
سردار عاصی شده برگشت گفت : آره بابا آره تو برای من توضیح نده ...
آروم بلند شدم مثلا لباس عوض کنم، تا این لباس نیمه کاره از تنم در اومد ، خودمو کش دادم بقیه اشو در بیارم ، کمرم مجدد تیر کشید ، نفسم رفت از حال نفسم سردار برگشت و گفت : چیه چیه ؟!
- کمر ... کمر ... آی آی سردار ...
«ساعد سردار رو محکم گرفتم و گفتم»: بشین بابا بشین نمی خواد واسه من تو...
خودم که از درد چشامو بسته بودم ، فقط جلوی بلوز سردار واز درد تو چنگم گرفته بودم که اون لباسو از سرم بیرون بکشه ، چرا سوزنش گیر کرده ! چشم باز کردم دیدم سردار کلا چشمش بهم خشک شد با پشت دست زدم تو شکمش و گفتم : بی حیا !
یکه خورده نگام کردو گفت: چی ؟!
با دست آزادم تنمو حائل کردم و گفتم :
- لباسمو تنم کن ... زل زدی به من !چیکار میکنی ؟
سردار خم شد لباسمو برداره چشمش به درو پنجره های قدی تراس افتاد و شاکی گفت :
- ای خدا ازت نگذره آلا !
- وا !!!
- سردار -زهر مار این جا چرا پرده نداره !
- پرده اش کوچیک بود مامانم گرفته ...
سردار عصبی گفت : خونه این رو به روئه با تن ل*خ*ت نشستی جلوی شیشه !
اومد مقابلم با حرص بلوزمو تنم کرد و گفتم : آی ! آروم ! این ساختمونا که پشتشونه کی میبینه !
سردار - یه عوضی بی غیرت .«موهام گیر کرده بود تو لباس با مشت آروم زدم بهش و با گلایه گفتم»:
- موهامو کندی سردار...
سردار عصبی گفت : وایستا ببینم ...تو دست نزن تو دست نزن ...
حاج آقا از پشت در ، در زد و گفت :سردار، بابا جان ما داریم میریم...
سردار - عه...
اومد بره باز برگشت به شیشه ها نگاه کرد و آروم گفت : خدا لعنتت نکنه،حاجی وایستید یه لحظه...
حاج آقا - نه بابا جان تو به خانمت برس، طفلک آسیب دیده، اگر لازمه ببر دکتر ها....کوتاهی نکنی.
@romangram_com