#آخته_پارت_11

سپس بدون حرف از پنج-شش پله که به طبقه دوم وصل می‌شد، بالا رفت. خانه نقلی و تمیزی بود فرش‌ها پهن شده و وسایل بزرگ چیده شده بود؛ اما هنوز کارتون‌های کوچک و بزرگ در هال خانه دیده می‌شد. نگار در اتاقی را گشود و تعارف کرد من و یاس داخل برویم. اتاق سه‌درچهاری که پنجره بزرگی داشت. به پنجره نزدیک شدم که منظره حیاط را نشان می‌داد. به نگار نگاه کردم و گفتم:

- عجب ویوی خوبی!

یاس را از آغوشم بیرون آورد و گفت:

- خیلی دلتم بخواد.

چادر خاکستری‌ رنگش را روی سرش کشید و با عشـ*ـوه از اتاق بیرون رفت.

نگاهی به کل اتاق انداختم. تمام وسایل را توی اتاق گذاشته بودند. روی لبه پنجره نشستم که موبایلم به‌صدا در آمد. نام ریحان روی صفحه موبایل خودنمایی می‌کرد.

- بله!

- سلام خوبی لیلی؟!

- آره تو چی؟!

- عالی. هستی بریم جایی؟

- کجا؟

romangram.com | @romangram_com