#آخرین_پناه_پارت_99

- اینجوری خوشگل تر شد...
نگاه نمناکشو روی کارت انداخت..."پناه تمنا و رادین تمنا" با عصبانیت کارتو پرت کردو زیر لب مثله بجه ها گفت:
- اصلنم به هم نمیان....
عصبی شروع به قدم زدن کرد هیچ وقت به این روز فکر نکرده بودو یه جوری از زیرش در میرفت.... ولی بالاخره افتاد....اتفاقی که ازش میترسید...بالاخره تموم شد...رویاهاش از هم پاشید....
یه هفته ای بود که تعطیل شده بود ..هفته پیش همین موقع پناه با خوش حالی کارت عروسیشو به سمتش گرفته بودو دعوتش کرده بود..در مقابل اینهمه غم فقط تونسته بود لبخند تلخ وشاید تمسخر امیز بزنه وکارتو بگیره ..بره ...اما چه رفتنی که از پشت شیشه به تماشای پناه نشست.....پناه خندان میرفت وقلبه اوراهم با خودش میبرد...
مقابل کارت ایستاد خم شد از رو زمین برش داشت دوباره نگاهی به ادرس انداخت وباغی در بالاترین نقطه تهران براش اشنا بود اینجا همان خونه ویلایی پناه اینا بود که ادرسشو از تو پرونده اش در آورده بود مثله شماره همراهش ... که چند روزی بود خاموش بود...
...چه احساس عجیبی
چه تقدیر غریبی
تو داری میریو
این اخرین دیدارمونه....
نم نم بارون روی کتش مینشست صدای اهنگ با اینکه خیلی با خونه فاصله داشت اما آزارش میداد.... بالاخره ماشینه سفید رنگی با گل های رزضورتیوابی از دور پدیدار شد... در باز شدو ماشین توی خونه فرور رفت کمی نزدیک رفت درارو نبستن و اون دید...
رادین با لبخند زیباش از ماشین پیاده شدو به سمت در سمت پناه رفت....اما نگاه پناه به آینه بود که تصویر محویی از امیر پور رو نشون میداد در باز شد دستای رادین داخل اومد با کمک اون پیاده شد سرش رو برگردوند تا مطمئن شه اما امیر پور عقب رفتو فقط یه سایه کمرنگ روی دیوار موند نم نم بارون باعث شد قدم هاشونو تند کنن وبه داخله خونه برن هرچند زیاد هم طول نکشیدو همون نم نمم قطع شد...
....یه سایه روی دیوار
برای اخرین بار
منوتو زیر بارونیمو
هیچ کس نمیدونه ....
پناه رفت اونقدر که از دیدش محو شد تصویر با اون لباشس زیبای عروس جلوی دیدگانش ظاهر شد چقدر زیبا تر شده بود...
...امشب چه دیدنی شدی

romangram.com | @romangram_com