#آخرین_پناه_پارت_60

رویای قصه هات
عزیزم..
تمام کافه را سکوتی زیبا فرا گرفت وجز صدای پناه و تارهای گیتار چیزی به گوش نمیرسید همه در حس فرو رفته بودند با تمام شدن اهنگ اول رفیقای خودش وبعد بقیه افرادی که تو کافه بودند شروع به دست زدن کردن.. سیروان گفت:
- دختره خنگ اول بلیت میگیرن بعد کنسرت اجرا میکنن اه اه حداقل پول قهوه وکیک مونو در میاوردی..
پناه خندیدو گفت :
- دفعه بد انشا...
صفحه مبایلش روشن شد شماره ناشناس..
- بله..
- منم رادین...
- سلام ...
- سلام تو کجا غیبت زد هان؟؟
پناه ریز خندیدو گفت
- همینجوریشم دیر به قرار رسیدم .. مشکلی پیش اومده ؟؟؟
- اره فکر کنم ...خونه رو خالی کردن...
- چی؟؟ - همین که شنیدی بلند شو بیا ببین درس میگم یانه؟؟
- الان میام...
سریع تماسو قطع کردو گفت:
- بد بخت شدم یه کنسرت بذارید باید پوله بیلیتا شو بدم خسارت وسایل خونه رادین.. زدنش..

romangram.com | @romangram_com