#آخرین_پناه_پارت_126
با صدای در با لبخند به سمت پناه رفت:
- حاضر شو بریم خانوم خشن من ...پاساژا لندن منتظرتن...
پناه هم لبخند زد...
رادین نگاهی به پناه انداخت...موهای طلایی شو اتو کشیده بود دو بالای سرش بسته بود یه بلوز ابی نفتی با شلوار لی و کفشای پاشنه تخت که راحت تر بتونه راه بره... خود رادینو تیشرت سورمه ای همراه با شلوار لی پوشیده و دست تو دست هم از پله ها پایین اومدن منصور درو براشون باز کرد سوار ماشین شدن وبه سمت یکی از پاساژهای لندن راه افتادن توی اماشین بودن که موبایل پناه زنگ زد...با دیدن عکس سامیار که نیم متر زبونشو در اورده بودو براش شکلک در اورده بود دستشو روی دکمه سبز کشید:
- سلام چه عجب یه یادی از من کردید؟
صدای لعیا توی گوشی پیچید:
- ما !!!!ما که هروز داریم درمورده تو حرف میزنیم خدا نکشدت (با بغض ادامه داد) گروه بدونه تو خیلی لِه...
وهق هق صداش از گوشی دور شد..صدای نسیم:
- ولش کن این دیوونه رو اتفاقا بدونه تو خیلی هم خوش میگذره فعلا که دوره همیامون ستو کوره
وصدای هق هقش توگوشی پیچید... صدای بردیا:
- بده من اون ماسماسکو چرا اعزا گرفتین دوروز رفته عشقو حالا پس فردا میاد دوباره باید جیغ جیغشو تحمل کنیم..الو پناه هستی؟؟
پناه دستی روی گونه اش کشید بغضشو قورت دادو گفت:
- نه فعلا که رفتم لندن...
- مرض بگو ببینم حالت خوبه خوشی؟؟؟؟؟
- تا الان که...
- پناه اینا رو ول کن سعی کن بهت خوش بگذره راستی سغاتی یادت نره
romangram.com | @romangram_com