#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_86
_نه عزیزم اصلا منظورم این نبود.
از جام بلند شدم،حوصله هیچکس رو نداشتم،رفتم بالا و بعداز برداشتن سوئیچ ماشینم از خونه زدم بیرون،تا خواستم تو خونه بمونم
نشد.استارت زدمو راه افتادم.نگاهم به خیابون افتاد.یه دختر با یه پالتوی قرمز کوتاه و تیپ مسخره تراز خودش کنار خیابون ایستاده
بود.ناخوداگاه جلو پاش ترمز زدم،با عشوه نگاهی به منو ماشینم کردو سوار شد،دستشو گذاشت رو دستم،پوزخندی زدم،پامو تا ته روی
گاز فشار دادم،مسیر خونمو در پیش گرفتم.
***
نگاهمو از چهره حال بهم زنش گرفتم که رو تخت خواب بود،مسیر حموم رو در پیش گرفتم،باید یه دوش میگرفتم،نگاهمو از اینه حموم
به صورتم دوختم من یه اشغالم از خودم متنفرم،پوزخندی زدم،شاید فقط نیمی از کثافت کاریام تقصیر خودم باشه.حولمو دور کمرم پیچیدم
و از حموم اومدم بیرون،دیدم گوشیم تو دستشه و با لبخند عجیبی بهش زل زده با اخم گفتم:
_یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم که به وسیله شخصیم دست بزنی.
با ترس نگام کردو گفت:
_خواستم ببینم ساعت چنده،نخوردمش که خسیس خان.
بعد با عشوه بلند شدو نزدیکم شد انگشتاتو رو شکم عضله ایم کشیدو گفت:_یکم زیادی جذابیا دیشب خیلی بهم خوش گذشت،به تو چی؟
پوزخندی زدمو گفتم:
_میتونی بری.
با دلخوری نگام کرد،از تخت بلند شدو گفت:
_میتونم برم یه دوش بگیرم؟
_برو.
رفت داخل حموم،نگاهم رفت سمت گوشیم،برش داشتم تا چکش کنم،رفتم تو لیست تماسم دیده حوا بهم زنگ زده بود،خشکم زد،نزدیک به
دو دقیقه هم تایم مکالمه داشت،نگاهی به ساعتش کردم،واسه نیم ساعت پیش بود،لعنتی لعنتی لعنتی...
*
با عصبانیت در حموم رو باز کردم که یکدفعه جیغی کشید،با حالت عصبی کوبیدم به در و گفتم:
_د لعنتی چرا حوا باید دقیقا زمان کثافت کاریم زنگ بزنه؟لعنتی چرا جوابشو دادی؟
romangram.com | @romangram_com