#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_138
قبول کن خواهش میکنم.پوزخندی زد و گفت:
_ترجیح میدم عشقم بیاد تا با اون برم.
از حرص لبامو روهم فشار دادم.یکدفعه نگاهم به مرد سیاه پوشی افتاد.کمی غیرعادی بود.دستش رفت سمت کمرش و ماهرانه کلتش رو
در اورد.یه نفر جلوش وایساده بود و باعث میشد که زیاد دیده نشه.اما من دیدمش.با کلتش خیلی ماهرانه قلب ازاد رو نشونه گرفت.مغزم
قفل بود با بهت بهش خیره شدم وای خدایا نه نه خواهش میکنم نه.دوییدم سمت ازاد نمیدونستم که دارم چیکار میکنم اما فقط میخواستم که
نجاتش بدم.خودمو پرت کردم جلوی ازاد از پشت به ازاد چسبیدم.
شلیک کردنش همانا و پیچیدن درد عمیقی تو کل وجودم همانا......
من تموم شدم...........
*
~~~~~ازنگاه ازاد~~~~
با شک به صحنه ی روبه روم خیره شدم.گیج بودم.نمیدونم چی شد،فقط وقتی به خودم اومدم که قامت کوچولوی حوا سست شد.با وحشت
دستمو دور شکمش حلقه کردم تا از سقوطش جلوگیری کنم.خدای من،حوا بخاطر من تیر خورد؟اون خودشو پرت کرد جلوی من تا منه
احمق زخمی نشم؟از بین دستام ُسر خورد.به ارومی رو زمین خوابوندمش.دورمون پر بود از ادم،داد زدم:
_لعنتیا زنگ بزنین امبولانس.
کنارش زانو زدم.نگاهم به صورت رنگ پریده و بی جونش افتاد،تیر به جایی نزدیک به قلبش خورده بود.قلبم تو سینه فشرده شد،هنوز تو
بهت بودم،به سختی نفس میکشید.با زور اب دهنمو قورت داد و سرمو بردم نزدیکتر.با صدای لرزونی گفتم:
_حوا؟عزیزم؟توروخدا بگو که اینا همش بازیه بگو که خوبی بگو که فرشته نجاتم نشدی،لعنتی چرا پریدی چرا نذاشتی من بمیرم چرا
حوا چرا.
از بین دندونای کلید شدش بزور نالید:_آ......از......ازاد؟
_جانم؟جا ِن دلم؟بگو چی میخوای کجات درد میکنه؟
چشماش رفت روهم،ولی سریع بازشون کرد.بزور دستای لرزونشو اورد بالا و چنگ ارومی به یقه پیراهنم زد و با صدای ضعیفی
گفت:
_پـ......پنـ. . ......پناه.
romangram.com | @romangram_com