#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_133
زیر لب غریدم:
_حرف دهنتو بفهم.
_واسه همه حرفام دلیل دارم،داشتم میگفتم،یه عکسی از اون دختر نشونم داد که خودم خجالت کشیدم،گفتش که با چندتا از رفیقام برم،فقط
قصدمون ترسوندن بود،پول هم بهمون داد،با یه ماشین،نمیدونم اونشب تو از کجا پیدات شد،ما مجبور شدیم که زخمیت کنیم،حالا من فقط
از اون پسر یه شماره دارم که صد در صد الان سوزونده اون خط رو،اون نامردی کرد باهامون.
بقیه حرفاشو انگار نمیشنیدم.چرا گفت که حوا یه فاحشس؟
_تو گفتی که اون دختر فاحشس،چرا همچین حرفی زدی؟بهم ثابت کن.پسره پوزخندی زد و گفت:
_بیخیال داداش ولی دیگه سنگ دختر جماعتو به سینه نزن،همشون سر و ته یه کرباسن.
شقیقه هام درد میکرد،با داد گفتم:
_لعنتی میگم بهم ثابت کن.
_باشه،گوشیمو بده تا ثابت کنم.
اشاره ای به مجید کردم تا گوشیاشونو بهشون بده.خدایا مگه میشه پشت اون چهره معصوم یه گرگ باشه؟مگه میشه اون تن لطیف رو یه
نفر لمس کرده باشه؟مگه میشه اون لباشو کسی بوسیده باشه؟اخه حوا حتی اجازه نداد دستاشو لمس کنم بعد چجوری میخواد اجازه بده یه
مرد پا به حریمش بذاره؟نه نه حوا اینجوری نیست.
با صدای پسره سرمو اوردم بالا و بهش خیره شدم:
_بیا این عکسارو ببین.
دست بردمو گوشی رو از دستش جدا کردم.با دیدن عکسی که رو اسکرین گوشی بهم دهن کجی میکرد همه حرفا اوار شد رو سرم. دنیا
دور سرم چرخید.حوا؟چرا؟چرا لعنتی؟تو دیگه چرا؟؟
رگای گردنم متورم شده بود،از حرص دندونامو رو هم سابیدم.یعنی من بخاطر یه فاحشه چاقو خوردم؟پوزخندی زدم،در واقع این
پوزخندو به خودم زدم دیگه حتی حاضرنیستم نگاهم به نگاهش بیوفته!رفتم رو عکس بعدی...یه لحظه انگار دیدم تار شد،به سرعت پلک
زدم زیر لب زمزمه کردم:
_دختره ی عوضی اشغال.
_میتونین برین،سریعتربرین تا نظرم عوض نشده.
romangram.com | @romangram_com